یادداشت هشتم

سلام، بد نیستم. احساسم بم میگه کل دنیارو بگردم پررو تر از خودمو پیدا نمیکنم. شنبه این هفته میان ترم دارم  شنبه هفته بعد پایان ترم ولی ککم نمیگزه!!!!

امروز یه دوست لطف کرد ساعت 8:30 بیدارم کرد وگرنه بازم کلاس معادلاتو باید بیخیال میشدمو مجبور که آشپزی کنم.

10 تا 11:30 کلاس بودم. اتفاق خاصی نیوفتاد. 3 تا از بچه ها با هم رفتن بیرون که جان بولتون(همون استاد) بشون برخوردو گفت:" دیگه بر نگردن!!"

 آخر کلاسم تازه فهمیدم که میان ترم تا کجا میخواد امتحان بگیره. ساعت 12 رفع اشکال گذاشت. فک کنم به من ربطی نداشته باشه. واس همین نیت کردم برم دنبال خونه بگردم. رفتم ایرج میرزا. اولاشو که باید بیخیال شم، به وسع من نمیرسه اونجا خونه بگیرم. واس همین سوار تاکسی شدم تا میدون آزادشهر. از اونجا شروع کردم بنگاه به بنگاه.

 "ببخشید آقا یه واحد 60-70 متری میخواستم واسه رهن و اجاره؟!"

" دانشجوئی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی؟!!!!!!!"

 "اااا نه آقا این چه حرفیه؟!! دانشجو کجا بوده؟!! من دزد باشم بهتره تا تو این مملکت دانشجو باشم." (وقتی مجبوری باید دروغ بگی.)

"پس چی ی ی ی ی ی؟!!"

" یه خونواده 4 نفری، منو فرستادن دنبال خونه بگردم تا خودشون بیان"

با یه نگاه چپ چپ " آها، چقد پول داری؟!!!"

" 8 تومن رهن، ماهی 50"

بیشتریا میگفتن:" نه نداریم. همه اجاره میخوان."

2 جام پیدا شد که خواستم برم ببینم ، بنگاهیه زنگید. طرف گوشیو بر نداشت. یه جا خیلی خوب بود. خونه هه تو سید رضی بود 80 متر، 2 خوابه، بدون صابخونه 8 تومن با 80. که نشد ببینم.

نا امید برگشتم خونه. ساعت 1:30 منتظر تاکسی. عمراً اگه گیر بیاد. یه ریو داشت میومد. تو دلم گفتم :" خدا کنه آدم خوب باشه سوارم کنه."

 بعد ناامید شدم. آخه مشهدیو اینجور حرفاااا!!!

ییهو ترمز زد. هاااا؟!! خاک تو سر خنگت کنم که نمیدونی کجا چه آرزویی کنی!!! 

خلاصه تا سر ایرج رسوندم. دسش درد نکنه واسم کولرم زده بود!!! فک کنم مشهدی نبود.

هوس کباب با نون کرده بودم 2200 بیشتر تو جیبم نبود. تا آخر ماه 7 تومن بیشتر ندارم. دیشب زنگ زدم به بابا دس بوسی.

تو راهنمایی یه کبابی هس. روموووو برم!!!! درس که نمخونم.پولم که ندارم. کبابم میخورم.2سیخ کباب با یه سیخ گوجه شد 1750. آخ جون 450 واسم موند.

 تو راه خونه 5تومن از 7 تمون دررودم که دوغ بگیرم. حالا فقط 2 تومن تو حسابمه.

ناهارو که خوردم مثه جسد افتادم رو زمین. تا 6:30 خواب بودم. بعد فوتبال. بعدم همچنان تلویزیون دیدمو میوه خوردمو قهوه(نسکافه). فعلاً کاری با خودم ندارم. شاید درس بخونم بعد شام بخورم.

من خوبم. خونوادم خوبن، دوستام خوبن، همه آدما خوبن مگر خلافش ثابت بشه. پس خدایا شکرت.

نظرات 2 + ارسال نظر
رزا پنج‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:07 ق.ظ

علیرضا می گم همین پولیم که داشتی به باد دادی؟
آخه از دست تو چی کا باید کرد؟
مخشاتو بنویس
از من یاد بگیر
که با موفقیت تمام امتحانامو بد می دم
به عنوان یه دوست ناباب بهت می گم
درسسسسسسسسسسسسسسس بخون

بابک.پ.25 پنج‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:52 ب.ظ http://bishehsar.blogsky.com

سلام
نه مثل اینکه تو هنوز متحول نشدی
بشین درستو بخون ، دِهه چه معنی میده، تو که عین من همش اشپزی می کنی
از من گفتن بود
بدرود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد