یادداشت دوازدهم

سلام، یه خبر خوشحال کننده واسه خودم. من هنوز زندم. یه مدت کوتاهی نبودم که از خودم معذرت میخوام. خوب امتحانا شروع شده بود دیگه وقت نمیشد.

امروز امتحانام تموم شد. متون اسلامی داشتم.خوشحالم راحت شدم. ولی اگه کلی بخوام حساب کنم ناراحتم. حالا واسه چی بگذریم!!!!

آره امروز امتحانام تموم شد ولی حتی اونایی که فک میکردم صمیمی ترین دوستامن هیچ کدومشون خبری نگرفتن که" ای ی ی ی ی پسره خسته نباشی امتحانت چطور شد؟"

 اینجا بود که فهمیدم چرا تو کوچه اقاقیا میگفتن:"علیرضا تنها، علیرضا خسته، علیرضا ..." خوب دیگه دوستای واقیعشونو دیدن دیگه دوستای زپرتی ای مثل منو فراموش کردن. هرچند خدایا ببخشید نمیخوام قضاوت کنم شاید گرفتار بودن که نتونستن. اشکال نداره. به قول دوستم" مهم اینه من خوبم، بذا بقیه بد باشن"

خیلی خستم. خیلی. مشکل خونه حل شد. تو لادن 22 یه خونه پیدا کردم. طبقه 4. خونش خوبه. 20000تومن ودیعه گذاشتم تا شنبه برم واسه قرارداد.

خوب بسه دیگه. واسه بعد از یه مدت برگشتن انقد نوشتن بسه. پایدار باشیم.

من خوبم. خونوادم خوبن، دوستام خوبن، همه آدما خوبن مگر خلافش ثابت بشه. پس خدایا شکرت.

نظرات 1 + ارسال نظر
رزا جمعه 8 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 03:45 ق.ظ

من که اگه چیزی نگفتم واسه این بود که خودت در جریانی...
ازین که خونه پیدا کردی خوشحالم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد