-
خدا حافظ همین حالا
پنجشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1388 23:17
سلام وبلاگ جونم. واقعاً شرمندم بخدا. میدونم صاحبه خوبی نبودم واست. الهی بمیرم واست که باعث شدم احساس کنی که مثه خودم بی فایده و بی مصرفی. میدونم چه حسه بدیه. اصلاً نمدونم کجا رفتم یهو. چی شد که اینجور شد واقعاً؟؟!! ای بابا چرا اینجور نگام میکنی خوب گفتم ببخشید دیگه. حالا بیا جلو بیا بیا بیا میخوام بوست کنم . راسش...
-
یادداشت سیزدهم
شنبه 9 شهریورماه سال 1387 00:01
سلام، خوبم فقط دارم از خستگی افقی میشم. فردا یه مهمون ویژه دارم. جناب عالیجناب پدر بزرگوار. تنها کاری که واسه اومدنش نکردم نصب پارچه خوش آمدید بود. امروز یه روز کاریه کاری بود. اولین کار این بود که آتا آشغال رو جمع کنم. بعد حال پذیرائیو جارو کشیدم. قسمت بعدی مرتب کردن اتاقم بود که چشتون روز بد نبینه. آخ آخ آشپزخونرو...
-
یادداشت دوازدهم
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1387 20:21
سلام، یه خبر خوشحال کننده واسه خودم. من هنوز زندم. یه مدت کوتاهی نبودم که از خودم معذرت میخوام. خوب امتحانا شروع شده بود دیگه وقت نمیشد. امروز امتحانام تموم شد. متون اسلامی داشتم.خوشحالم راحت شدم. ولی اگه کلی بخوام حساب کنم ناراحتم. حالا واسه چی بگذریم!!!! آره امروز امتحانام تموم شد ولی حتی اونایی که فک میکردم صمیمی...
-
یادداشت یازدهم
یکشنبه 27 مردادماه سال 1387 00:23
سلام، هنوز هستم. عیدم مبارک. امروز امتحان میان ترم داشتم. خوب نبود. انتظار بیشتریم نداشتم!!! برگمو که دادم به شروع کلاس بعدیم 1 ساعتی مونده بود. رفتم دنبال خونه. 2 جا بود که باز صاحبخونهه نبود برم خونه رو ببینم. فک کنم مسخرم کردن. ساعت 12 متون داشتم. 5/0 نمره مثبت گرفتم. خوشحال شدم. بعد برگشتم خونه. سیب زمینیم تموم...
-
یادداشت دهم
جمعه 25 مردادماه سال 1387 23:56
سلام، فردا امتحان میان ترم معادلات دارم. امروز ساعت 12 با تلفن احسان از خواب بیدار شدم. ساعتم فک کنم خراب شده!!! چند روزه زنگ نمیزنه. بیدار که شدم واس ناهار استامبولی درست کردم. بعد شروع کردم درس خوندن. 7:30 فوتبال دیدم. این وسطا یه بیچاره ای فک میکرد من دوست دخترشم!! مسیج داد چطوری سمیرا؟!! حالا بیا قسم آیه بخور ثابت...
-
یادداشت نهم
جمعه 25 مردادماه سال 1387 00:09
سلام، هنوز زندم. امروز اتفاق خاصی نیوفتاد. ساعت 8 تاریخ اسلام داشتم که 8:45 رسیدم سر کلاس. استاد موقع حضور غیاب پرسید چرا دیر اومدی؟ گفتم خواب موندم. نمیدونم چرا بچه ها خندیدن؟!!!! اومدم خونه. ناهار. خواب. فیلم. رفتم بیرون یکم خرید. بعد شام آخرین کارمم مثل هرشب ترانه مادری. امروز غروب واس خودم یه قانون تصویب کردم زدم...
-
یادداشت هشتم
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1387 21:12
سلام، بد نیستم. احساسم بم میگه کل دنیارو بگردم پررو تر از خودمو پیدا نمیکنم. شنبه این هفته میان ترم دارم شنبه هفته بعد پایان ترم ولی ککم نمیگزه!!!! امروز یه دوست لطف کرد ساعت 8:30 بیدارم کرد وگرنه بازم کلاس معادلاتو باید بیخیال میشدمو مجبور که آشپزی کنم. 10 تا 11:30 کلاس بودم. اتفاق خاصی نیوفتاد. 3 تا از بچه ها با هم...
-
یادداشت هفتم
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1387 00:01
خوب، امروز یه روز معمولی رو به پائین بودش. بسکتبال که باخت. سوریانم که نا امیدمون کرد. بعد همه اینا رفتم شاید بتونم یه نون سنگکی واسه صبحونه پیدا کنم ولی نتونستم ، واس همین به نون باگت اکتفا کردم. صبونه نیمرو خوردم با یه لیوان آب پرتغال. ساعت 8:45 بود بازم اشتباه همیشگی. دیگه 9 شروع میکنم درس خوندن. نتیجه اینکه ساعت 2...
-
یادداشت ششم
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 05:16
سلام،امیدوارم امروز بخیر و خوبیو خوشی بگذره!! آمین! اولین گولو امروز خوردم. فک کردم بازی بسکت ساعت 4:30 دقیقس ولی نبود. بجای بسکت داش زلال احکام پخش میکرد. یحتمل میدم 1 ساعت تو محاسباتم اشتب کرده باشم.فک میکردم 4:30 با پکن اختلاف داریم نگو 3:30 عقب تریم. امیدوارم 5:30 باشه دیگه. من خوبم. خونوادم خوبن، دوستام خوبن، همه...
-
یادداشت پنجم
دوشنبه 21 مردادماه سال 1387 23:57
سلام، ای بدک نیسم. سرم یکم درد می کنه. امروزم یه روز از 7روز خدا بود: دوشنبه. ساعت 10 معادلات داشتم ولی ساعتم زنگ نزد خواب موندم. ساعت 9:40 تازه بیدار شدم، مطمئن بودم که به کلاس اول نمیرسم. واس همین قیدشو زدم. کلاس بعدیم ساعت 12 شروع می شد. متون اسلامی. تنها کار مفیدی که تو این 2ساعت می تونستم انجام بدم این بود که...
-
یادداشت چهارم
یکشنبه 20 مردادماه سال 1387 21:33
سلام، امروز چگونه ام؟ بد نیستم. نمدونم شایدم خوبم. امروزم مثل دیروز یه سری اتفاقا افتاد که به شرح ذیل می باشد: تیم ملی بسکتبالمون تو مسابقات المپیک امروز اولین بازیشو مقابل روسیه باید برگزار می کرد، واسه همین دقیقاً نمیدونم واسه نماز پا شدم که بعدش بازیرم ببینم یا واسه بازی بیدار شدم که پیش خودم گفتم حالا که بیدار شدم...
-
یادداشت سوم
یکشنبه 20 مردادماه سال 1387 00:25
سلام، شبم بخیر. شب شمام بخیر. تیم من که باخت. بعدش بازی پرسپولیس بود ولی علاقه ای به دیدن بازیای پرسپولیس ندارم چون فوق العاده تیم خوش شانسیه!!! خوب 1:30 دقیقه تو نت بودم. از 8 تا 9:30. بعد اخبار ورزشی دیدم. بعدم 4*3 که خدارو شکر تموم شد. چی میگی ی ی ی !؟!؟. البته تا نصفه دیدم چون یه نگاه تو یخچال کردم دیدم نون ندارم....
-
یادداشت دوم
شنبه 19 مردادماه سال 1387 20:43
سلام، ناراحتم. اس اس باخت. اصلاً خوب بازی نکردن!! منم که اعصابم ضعیف گوشیمو کوبوندم رو زمین. باطریش درومدو گوشی خاموش شد، بعد که روشنش کردم دیدم بعد 10 ثانیه خود به خود خاموش میشه. اول فک کرم گوشیم خراب شده. با خودم گفتم حالا بذار یه بار جایه سیم کارتارو عوض کنم بینم چی میشه؟!! حالا که اینکارو کردم میبینم بله نگو سیم...
-
یادداشت اول
شنبه 19 مردادماه سال 1387 17:09
خوب، امروز ساعت 9:30 بیدار شدمو کلی خودمو فحش دادم که چرا با اینکه میدونم ساعت 10 کلاسم شروع میشه زودتر بیدار نمیشم!! راستشو بخواین گوشیه بیچارم در سه نوبت زنگ میزنه ولی کو گوش شنوا. یه بار 4:30 واسه نماز که بعد خاموش کردن زنگش میگم قضاشو میخونم. یه بار 7:30 که دیگه از خواب پاشم. یه بارم 9:30 واسه احتیاط(همین زنگیه که...
-
معرفی
شنبه 19 مردادماه سال 1387 17:06
معرفی سلام، احوال شما؟ چگونه این؟ عرضم به حضورتون از امروز سعی می کنم اتفاقایی که تو طول روز واسم اتفاق میوفته رو واسه خودم بنویسم شمام قابل دونستین بخونین!! به قول دوسم بعدن همه اینا میشن خاطره. آیا؟ نمدونم شاید، ممکنس،احتمالاً. من خوبم. خونوادم خوبن، دوستام خوبن، همه آدما خوبن مگر خلافش ثابت بشه. پس خدایا شکرت.