یادداشت نهم

سلام، هنوز زندم. امروز اتفاق خاصی نیوفتاد. ساعت 8 تاریخ اسلام داشتم که 8:45 رسیدم سر کلاس. استاد موقع حضور غیاب پرسید چرا دیر اومدی؟ گفتم خواب موندم. نمیدونم چرا بچه ها خندیدن؟!!!!

اومدم خونه. ناهار. خواب. فیلم. رفتم بیرون یکم خرید. بعد شام آخرین کارمم مثل هرشب ترانه مادری.

امروز غروب واس خودم یه قانون تصویب کردم زدم به دیوار.

یکشنبه نیمه شعبانه. تا حالا نیمه شعبان مشهد نبودم.

خوب اینم از امروز. تا فردا خدافظ.

من خوبم. خونوادم خوبن، دوستام خوبن، همه آدما خوبن مگر خلافش ثابت بشه. پس خدایا شکرت.

یادداشت هشتم

سلام، بد نیستم. احساسم بم میگه کل دنیارو بگردم پررو تر از خودمو پیدا نمیکنم. شنبه این هفته میان ترم دارم  شنبه هفته بعد پایان ترم ولی ککم نمیگزه!!!!

امروز یه دوست لطف کرد ساعت 8:30 بیدارم کرد وگرنه بازم کلاس معادلاتو باید بیخیال میشدمو مجبور که آشپزی کنم.

10 تا 11:30 کلاس بودم. اتفاق خاصی نیوفتاد. 3 تا از بچه ها با هم رفتن بیرون که جان بولتون(همون استاد) بشون برخوردو گفت:" دیگه بر نگردن!!"

 آخر کلاسم تازه فهمیدم که میان ترم تا کجا میخواد امتحان بگیره. ساعت 12 رفع اشکال گذاشت. فک کنم به من ربطی نداشته باشه. واس همین نیت کردم برم دنبال خونه بگردم. رفتم ایرج میرزا. اولاشو که باید بیخیال شم، به وسع من نمیرسه اونجا خونه بگیرم. واس همین سوار تاکسی شدم تا میدون آزادشهر. از اونجا شروع کردم بنگاه به بنگاه.

 "ببخشید آقا یه واحد 60-70 متری میخواستم واسه رهن و اجاره؟!"

" دانشجوئی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی؟!!!!!!!"

 "اااا نه آقا این چه حرفیه؟!! دانشجو کجا بوده؟!! من دزد باشم بهتره تا تو این مملکت دانشجو باشم." (وقتی مجبوری باید دروغ بگی.)

"پس چی ی ی ی ی ی؟!!"

" یه خونواده 4 نفری، منو فرستادن دنبال خونه بگردم تا خودشون بیان"

با یه نگاه چپ چپ " آها، چقد پول داری؟!!!"

" 8 تومن رهن، ماهی 50"

بیشتریا میگفتن:" نه نداریم. همه اجاره میخوان."

2 جام پیدا شد که خواستم برم ببینم ، بنگاهیه زنگید. طرف گوشیو بر نداشت. یه جا خیلی خوب بود. خونه هه تو سید رضی بود 80 متر، 2 خوابه، بدون صابخونه 8 تومن با 80. که نشد ببینم.

نا امید برگشتم خونه. ساعت 1:30 منتظر تاکسی. عمراً اگه گیر بیاد. یه ریو داشت میومد. تو دلم گفتم :" خدا کنه آدم خوب باشه سوارم کنه."

 بعد ناامید شدم. آخه مشهدیو اینجور حرفاااا!!!

ییهو ترمز زد. هاااا؟!! خاک تو سر خنگت کنم که نمیدونی کجا چه آرزویی کنی!!! 

خلاصه تا سر ایرج رسوندم. دسش درد نکنه واسم کولرم زده بود!!! فک کنم مشهدی نبود.

هوس کباب با نون کرده بودم 2200 بیشتر تو جیبم نبود. تا آخر ماه 7 تومن بیشتر ندارم. دیشب زنگ زدم به بابا دس بوسی.

تو راهنمایی یه کبابی هس. روموووو برم!!!! درس که نمخونم.پولم که ندارم. کبابم میخورم.2سیخ کباب با یه سیخ گوجه شد 1750. آخ جون 450 واسم موند.

 تو راه خونه 5تومن از 7 تمون دررودم که دوغ بگیرم. حالا فقط 2 تومن تو حسابمه.

ناهارو که خوردم مثه جسد افتادم رو زمین. تا 6:30 خواب بودم. بعد فوتبال. بعدم همچنان تلویزیون دیدمو میوه خوردمو قهوه(نسکافه). فعلاً کاری با خودم ندارم. شاید درس بخونم بعد شام بخورم.

من خوبم. خونوادم خوبن، دوستام خوبن، همه آدما خوبن مگر خلافش ثابت بشه. پس خدایا شکرت.

یادداشت هفتم

خوب، امروز یه روز معمولی رو به پائین بودش. بسکتبال که باخت. سوریانم که نا امیدمون کرد. بعد همه اینا رفتم شاید بتونم یه نون سنگکی واسه صبحونه  پیدا کنم ولی نتونستم ، واس همین به نون باگت اکتفا کردم. صبونه نیمرو خوردم با یه لیوان آب پرتغال. ساعت 8:45 بود بازم اشتباه همیشگی. دیگه 9 شروع میکنم درس خوندن. نتیجه اینکه ساعت 2 بیدار شدم. تو این 5 ساعت که خوابیدم خواب بدی دیدم. نمدونم تفسیرش چیه. بیدار که شدم رفتم یه دوش گرفتم بعدم ماکارونیو گذاشتم گرم بشه واسه ناهار. ساعت 5:30 با علی باشگاه قرار داشتم. واس همین بعد ناهار رفتم باشگا. ساعت 7 بود رسیدم خونه. یکم تغذیمو تامین کردم. بعد تا اومدم درس بخونم خبر رسید که امپراطور دریا شروع شده. نمیدونم چرا یادم رفته بود که امشب آخرین قسمتشه. اولشو از دس دادم. اشکال نداره فردا تکرارشو میبینم. بعدم کانال 2 مرگ تدریجی یک رویا. من واقعاً خجالت نمیکشم!!! استرس دارم ولی بیخیالم!! یعنی خودمو میزنم به بیخیالی!! بعد شام درس کردم. جاتون خالی فلافل. آخرین کارمم دیدن ترانه مادری بود. میخوام تا صبح درس بخونم آیا!!!!!! فک نکنم بتونم این نوه صابخونه خواب که نداره پدر... همش بالا میدوه اه اه اه. خدافظ تا فردا.

من خوبم. خونوادم خوبن، دوستام خوبن، همه آدما خوبن مگر خلافش ثابت بشه. پس خدایا شکرت

یادداشت ششم

سلام،امیدوارم امروز بخیر و خوبیو خوشی بگذره!! آمین! اولین گولو امروز خوردم. فک کردم بازی بسکت ساعت 4:30 دقیقس ولی نبود. بجای بسکت داش زلال احکام پخش میکرد. یحتمل میدم 1 ساعت تو محاسباتم اشتب کرده باشم.فک میکردم 4:30 با پکن اختلاف داریم نگو 3:30 عقب تریم. امیدوارم 5:30 باشه دیگه.

من خوبم. خونوادم خوبن، دوستام خوبن، همه آدما خوبن مگر خلافش ثابت بشه. پس خدایا شکرت.

یادداشت پنجم

سلام، ای بدک نیسم. سرم یکم درد می کنه. امروزم یه روز از  7روز خدا بود: دوشنبه. ساعت 10 معادلات داشتم ولی ساعتم زنگ نزد خواب موندم. ساعت 9:40 تازه بیدار شدم، مطمئن بودم که به کلاس اول نمیرسم. واس همین قیدشو زدم. کلاس بعدیم ساعت 12 شروع می شد. متون اسلامی. تنها کار مفیدی که تو این 2ساعت می تونستم انجام بدم این بود که واسه ظهر ناهار درس کنم. هوس ماکارونی نکرده بودم ولی خوب چاره ای نیس دیگه یه جوری باید سیر شم. البته حساب کرده بودم که تا 11:30 غذام حاضر شه که بعدش برم دانشگاه تا 12 برسم سر کلاس ولی نشد. خلاصه تا ماکارونیم دم بکشه شد 12. آخرین بسته گوشت چرخ کردمم تموم شد. 30 دقیقه دیر رسیدم سر کلاس ولی به اینکه وقتی بر می گردم خونه غذام آماده بشه می ارزید. برگشتنی پول دروردم یکم میوه و خرت و پرت گرفتم رو هم شد 8500. رسیدم خونه ناهار بعدشم خوابیدم تا ساعت 6:30.  بعدم یکم درس خوندم مثلاً. ساعت 7:45 علی زنگ زد گفت 8:30 باشگاه. خدایا شکرت طلسم شکست. بعد باشگام رفتیم نوژان شام خوردیم. از ماکارونی ظهر مونده احتمالاً فردا ظهرم ماکادونی دارم. ترانه مادریم امشب فقط صداشو شنیدم. خوب اینم از امروز. تا فردا.

من خوبم. خونوادم خوبن، دوستام خوبن، همه آدما خوبن مگر خلافش ثابت بشه. پس خدایا شکرت.