خدا حافظ همین حالا

سلام وبلاگ جونم. واقعاً شرمندم بخدا. میدونم صاحبه خوبی نبودم واست. الهی بمیرم واست که باعث شدم احساس کنی که مثه خودم بی فایده و بی مصرفی. میدونم چه حسه بدیه. اصلاً نمدونم کجا رفتم یهو. چی شد که اینجور شد واقعاً؟؟!!  ای بابا چرا اینجور نگام میکنی خوب گفتم ببخشید دیگه.  حالا بیا جلو بیا بیا بیا میخوام بوست کنم. راسش میخوام یه واقعیتیو بت بگم. شاید دیگه نتونم بیام بت سر بزنم. آخی میدونم خیلی ناراحت شدی. بیا تو بغلم. اشکال نداره.ها چی؟ برم انور؟!! اصلاً واست مهم نیس دیگه؟!! بشین بینیم باوو مگه داری با بی افت(دوس پسر) کات(جدا) میکنی؟!! آقا از دسم ناراحت نشو دیگه. خلوصه یه کلوم. اگر بار گران بودیم رفتیم، اگر نا مهربان بودیم رفتیم. ای بسوزه پدر عاشقی. خدا حافظ وبلاگه من،خدا حافظ رفیقه تنهائیام.مواظب خودت باش. 

 

من خوبم. خونوادم خوبن، دوستام خوبن، همه آدما خوبن مگر خلافش ثابت بشه. پس خدایا شکرت.

یادداشت سیزدهم

سلام، خوبم فقط دارم از خستگی افقی میشم. فردا یه مهمون ویژه دارم. جناب عالیجناب پدر بزرگوار. تنها کاری که واسه اومدنش نکردم نصب پارچه خوش آمدید بود.

امروز یه روز کاریه کاری بود. اولین کار این بود که آتا آشغال رو جمع کنم. بعد حال پذیرائیو جارو کشیدم. قسمت بعدی مرتب کردن اتاقم بود که چشتون روز بد نبینه. آخ آخ آشپزخونرو که نگو!!! تمیز کردنش دهنمو صاف کرد!! بعد آشغالارو گذاشتم بیرون. در انتها هم لباسامو شستمو حموم رفتم. ای که بعد این همه کار یه لیوان چایی میچسبه ای میچسبه. حالا گذاشتم تا دم بکشه.

 امروز به این نتیجه رسیدم باید نسبت به خیلی چیزا و آدما بیخیالی طی کنم. خوب من باید خودم به فکر خودم باشم نه اینکه انتظار داشته باشم بقیه آدما واسم کاری انجام بدن یا به فکرم باشن. به قول معروف انتظار داشتن از دوستان انتظار بیجائیست. خودمو خودم. ولی خوب چیری که خدا تو وجودم گذاشته اینه که تغییر رفتارارو  خیلی راحت حس میکنم. بیخیل درس میشه.

خوب بسه دیگه. حالام خیلی خوشحالم که ددیم داره میاد. دستو هورااااااااااا. پایدار باشیم.

من خوبم. خونوادم خوبن، دوستام خوبن، همه آدما خوبن مگر خلافش ثابت بشه. پس خدایا شکرت.

یادداشت دوازدهم

سلام، یه خبر خوشحال کننده واسه خودم. من هنوز زندم. یه مدت کوتاهی نبودم که از خودم معذرت میخوام. خوب امتحانا شروع شده بود دیگه وقت نمیشد.

امروز امتحانام تموم شد. متون اسلامی داشتم.خوشحالم راحت شدم. ولی اگه کلی بخوام حساب کنم ناراحتم. حالا واسه چی بگذریم!!!!

آره امروز امتحانام تموم شد ولی حتی اونایی که فک میکردم صمیمی ترین دوستامن هیچ کدومشون خبری نگرفتن که" ای ی ی ی ی پسره خسته نباشی امتحانت چطور شد؟"

 اینجا بود که فهمیدم چرا تو کوچه اقاقیا میگفتن:"علیرضا تنها، علیرضا خسته، علیرضا ..." خوب دیگه دوستای واقیعشونو دیدن دیگه دوستای زپرتی ای مثل منو فراموش کردن. هرچند خدایا ببخشید نمیخوام قضاوت کنم شاید گرفتار بودن که نتونستن. اشکال نداره. به قول دوستم" مهم اینه من خوبم، بذا بقیه بد باشن"

خیلی خستم. خیلی. مشکل خونه حل شد. تو لادن 22 یه خونه پیدا کردم. طبقه 4. خونش خوبه. 20000تومن ودیعه گذاشتم تا شنبه برم واسه قرارداد.

خوب بسه دیگه. واسه بعد از یه مدت برگشتن انقد نوشتن بسه. پایدار باشیم.

من خوبم. خونوادم خوبن، دوستام خوبن، همه آدما خوبن مگر خلافش ثابت بشه. پس خدایا شکرت.

یادداشت یازدهم

سلام، هنوز هستم. عیدم مبارک. امروز امتحان میان ترم داشتم. خوب نبود. انتظار بیشتریم نداشتم!!! برگمو که دادم به شروع کلاس بعدیم 1 ساعتی مونده بود. رفتم دنبال خونه. 2 جا بود که باز صاحبخونهه نبود برم خونه رو ببینم. فک کنم مسخرم کردن. ساعت 12 متون داشتم. 5/0 نمره مثبت گرفتم. خوشحال شدم.

بعد برگشتم خونه. سیب زمینیم تموم شده بود گرفتم. ناهار نیت کردم کوکو سیب زمینی درست کردم. ناهارو که خوردم فیلم NoteBook و دیدم. قبلاً دیده بودمش ولی اینبار با زیرنویس فارسی دیدمش. فیلم خوشجلیه.

ساعت 8 با علی قرار باشگاه داشتم. حسین زنگید گفت میخواد سیستم ببنده باش میام؟ که شرمنده شدم.

بعد باشگاه رفتیم پیتزا پیتزا شام خوردیم. سالادش خوشمزه بود. برگشتنی فال گرفتیم. علی فال حافظ، من فال امام رضا. باید با خودم دعای مهر و محبت داشته باشم. تو فالم نوشته بود. بعدم ترانه مادری دیدم. هرشب داره مسخره تر میشه!! امشب میخوام به این سمیرا گیر بدم. دقیقاً داره نقش خدارو بازی میکنه. ای بابا.

خوب امشبم تموم شد هرچند که دیگه امشب نیس فرداس. تا صبح خدافظم.

من خوبم. خونوادم خوبن، دوستام خوبن، همه آدما خوبن مگر خلافش ثابت بشه. پس خدایا شکرت.

یادداشت دهم

سلام، فردا امتحان میان ترم معادلات دارم. امروز ساعت 12 با تلفن احسان از خواب بیدار شدم. ساعتم فک کنم خراب شده!!! چند روزه زنگ نمیزنه.  بیدار که شدم واس ناهار استامبولی درست کردم. بعد شروع کردم درس خوندن. 7:30 فوتبال دیدم. این وسطا یه بیچاره ای فک میکرد من دوست دخترشم!! مسیج داد چطوری سمیرا؟!! حالا بیا قسم آیه بخور ثابت کن که من سمیرا نیستم. خوشبختانه پذیرفت!!

 بعدم شام درست کردم. یوسف دیدم. دوباره درس خوندم. گفتم امروزو بدون نوشتن تموم نکنم.

امیدوارم جان بولتون یه چیزیش بشه نیاد. الهی آمین.

تا فردا خدافظ.

من خوبم. خونوادم خوبن، دوستام خوبن، همه آدما خوبن مگر خلافش ثابت بشه. پس خدایا شکرت.